داستان عشق مادر

ساخت وبلاگ
پسر16ساله ازمادرش پرسيد:مامان براى تولد 18 سالگيم چه کادوميگيرى؟ مادر:پسرم هنوزخيلى مونده پسر17ساله شد.يک روزحالش بدشد،مادراورابه بيمارستان انتقال داد،دکترگفت:پسرت بيمارى قلبى داره. پسرازمادرش پرسيد:مامان من ميميرم؟مادرفقط گريه کرد.پسرتحت درمان بود. همه ى فاميل براى تولد18سالگى اش تدارک ديدند.وقتى پسربه خانه آمد متوجه نامه اى که روى تختش بودشد... پسرم:اگراين نامه رامى خوانى يعنى همه چيزعالى انجام شده يادته يک روزپرسيدى براى تولدت چى کادوميگيرم؟ومن نميدونستم چه جوابى بدم! من قلبم رابه تودادم،ازش مراقبت کن وتولدت مبارک هيچ چيزتودنيابزرگترازقلب مادروعشقش نيست. عکس.متن.داستان.عاشقانه...
ما را در سایت عکس.متن.داستان.عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : بهزادخيرى behzad33kh17 بازدید : 233 تاريخ : پنجشنبه 8 اسفند 1392 ساعت: 3:14